English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Shipshape . In apple pie order. U مرتب ومنظم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shipshape U تر وتمیز
shipshape U قبراق
shipshape U مرتب کردن منظم
shipshape U منظم کردن
shipshape U بطور تروتمیز
shipshape U مرتب
marching order [travel order] U دستور پیشروی [ارتش]
apple U یکی ازبزرگترین سازندگان ریزکامپیوتر در جهان
apple ii U اپل دو
apple U مردمک چشم
apple سیب
apple U چیز عزیزو پربها
apple U سیب دادن
apple U میوهء سیب دادن
apple U نوعی ریزکامپیوتر که توسط شرکت کامپیوتری APPLEساخته شده است
adams apple U سیب حضرت ادم
apple pie U پای سیب
apple jack U عرق سیب
apple computer U کامپیوتر اپل
apple core U تخمدان سیب
adams apple U جوزک
the pulp of an apple U گوشت سیب
crab apple U سیب صحرایی
sugar-apple U سیتافال هندی
polish the apple <idiom> U خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
the apple of one's eye <idiom> سوگلی بودن
the apple of one's eye <idiom> U نور چشم
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
Apple Mac U مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
to peel an apple U پوست سیبی را گرفتن
candy apple U سیب با ژلاتین پوشیده شده
eating apple U سیب خوردنی
egg apple U بادنجان
apple dumpling U شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
a crunchy apple U سیبی برشته و ترد
the apple of one's eye <idiom> U عزیز دردانه
flat apple U گوی بولینگ خارج از بازی
fir apple U چلغوزه
fir apple U جوزصنوبر
apple macintosh U acintosh
apple of the eye U مردمک چشم
apple of the eye U محبوب نوردیده
apple of the eye U چیز پریها
apple pascal U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا مخصوص استفاده درخانواده
apple peel U پوست سیب
apple share U اپل شر
apple talk U اپل تاک
apple tree U درخت سیب
apple works U اپل ورکس
apple juice U آب سیب
pine apple U اناناس
Adam's apple U جلو آمدگی حنجره در جلو گردن
Adam's apple U سیب آدم
love apple U گوجه فرنگی
thorn apple U تاتوره خاردار
the pulp of an apple U مغز سیب
sugar apple سفرجل هندی
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
shaped like an apple U بشکل سیب
pine apple U قشطه بمب
pine apple U عین الناس
sugar apple سیب دارچینی
toffee apple U سیبیکهبالایهسختونازکتافیپوشیدهشدهباشد
To turn (apple)to someone. U به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
gall apple U مازو
adams apple U بر امدگی گلو
oak apple U مازو
apple ring fender U دفرای حلقوی
To eat an apple with the skin. U سیب را با پوست خوردن
oak apple or gall U مازو
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
Apple Macintosh computer U مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Put the apple in the juicer. U سیب را در آب میوه گیر بگزارید.
Apple Computer Corporation U شرکتی که کامپیوترهایی مانند II Apple
Apple filing protocol U روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
Apple file exchange U برنامه نرم افزاری که روی کامپیوتر Macintosh Apple اجرا میشود و اجازه خواندن دیسک از PC را میدهد
To pick an apple off the tree. U سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
dutch apple pie U پای سیب هلندی
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
Apple Computer Corporation U Lisa Apple و در این اواخر Apple Macintosh را ایجاد کرده است
The apple does not fall far from the tree. <proverb> U درست شبیه پدر.
apple desktop bus U باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
apple desktop bus U گذر رومیزی اپل
apple desktop interface U رابط رومیزی اپل
toffie apple [British English] U سیب با ژلاتین پوشیده شده
apple fritters [British English] U قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
section of a pome fruit: apple U قسمتهایمختلفمیوههایکرویشکل
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> U یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
apple beignets [American English] U قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
A rotten apple in jures its companions. <proverb> U یک سیب گندیده هم جواران خود را لکه دار مى کند.
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why? U میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
in order that he may go U برای اینکه برود
first order U مرتبه اول
out of order U از کار افتاده
out of order U خراب
in order that U تا اینکه
in order U درست
out of order U درهم برهم
in order U صحیح
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
out of order U نادرست
in order U دایر
in order that i may go U برای اینکه بروم
to the order of U به حواله کرد
to the order of U بحواله کرد
to the order of U در وجه
to order <idiom> U به ترتیب
in order that U برای اینکه
In this order. In this way. U باین ترتیب
out of order <idiom> U برخلاف قانون ،نامناسب
well-order U خوش ترتیب [ریاضی]
second order U مرتبه دوم
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
re order U سفارش دوم باره
order off U حکم خروج
out of order <idiom> U کارنکردن
order U مرتبه
order U نظم دادن
order U خرید سفارش خرید
order U سفارش دادن
order U دستور دادن سفارش
order U امر
order U فرمان نظم
order U کد عمل
order U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order U رتبه
order U دستور
order U دستور سفارش
order U سفارش
order U حواله کرد حواله کردن دستور
order U حواله
order U حکم
order U سفارش دادن کالا یا جنس
order U سبک معماری
order U شیوه
order U ترتیب انجام کار
order U ترتیب
order U نظام معماری
order U دستور دادن
order U دستورعملیاتی
order U دستورالعمل دستور
order U سفارش دادن دستور دادن
order U دستورالعمل
order U مرتب کردن
order U نظم
order U راسته
in order to ... U تا [اینکه ]
order U منظم کردن
by order of U حسب الامر
by order of U فرمان
order [placed with somebody] U دستور [ازطرف کسی]
order U سفارش دادن تنظیم کردن
order U ن
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
in order to ... U برای [اینکه]
pay order U سندپرداخت حقوق
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order U نظم ترتیب
pay order U لیست پرداخت حقوق
social order U سازمانوساختاراجتماعی
third order reaction U واکنش مرتبه سه
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
order time U زمان سفارش کالا
Order theory U ترتیب جزئی [ریاضی]
Lattice [order] U شبکه [ریاضی]
Lattice [order] U توری [ترتیب] [ریاضی]
the line is out of order U سیم خراب است
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
superior order U دستور مافوق
superior order U امر مافوق
partial order U پاره ترتیب
partial order U ترتیب جزئی
short order U خوراکی که زود مهیا میشود
payable to order U قابل پرداخت به حواله کرد
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
route order U فرمان ستون راه رو
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order U لباس وتجهیزات و وسائل کامل
purchase order U دستور خرید
review order U لباس وتحملات سان
referral order U درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order U تنظیم محاسبه مجدد
purchase order U سفارش خرید
public order U نظم عمومی
provisional order U دستور موقت اداری
second order reaction U واکنش مرتبه دوم
place an order U سفارش دادن
post order U حواله پستی
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
second order factor U عامل مرتبه دوم
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
processing of the order U انجام سفارش
second order conditions U شرایط ثانوی
American order U [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
good order U خوش ترتیب [فلسفه]
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
in good order <adj.> U تروتمیز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com